قسمتهایی از سخنان دکتر آزمندیان در مورد نحوه Presentation صحیح که فکر می کنم خیلی به درد ما بخوره:
با دنیایی از عشق و هیجان صحبت کنید به شرط اینکه باور داشته باشید!
وقتی که من بزرگ شدم، شاید
معمار شوم
آنگاه
تمامی جهان را همچون بامی
بر فراز دستان تو
ستون خواهم کرد
وقتی که من بزرگ شدم، شاید
پزشک شوم
آنگاه
با عطر تو
نوش دارویی خواهم ساخت
بر تمام دردهای جهان
و آنگاه به سلامتی شان
با لب های تو
بر گونه های شادی تمام کودکان جهان
بوسه خواهم زد
وقتی که من بزرگ شدم، شاید
یک روز با چتر گیسوان تو
از آسمان آرزوهایت
پروازی کنم بر آستان زمین
زمینی که پای تو آنرا نگه داشته است
و آنگاه
خواهم دوید تا مرزهای درونت
و در پنهان ترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو
پنهان خواهم شد
اکنون را که نام نهادی فصل کاشت
فردا که من بزرگ شدم
در زمان برداشت
مادرم، به تو قول می دهم
من تو را دوست خواهم داشت
یاد گرفته ام که همیشه از خداوند به خاطر دادن
همه مایحتاج مان تشکر کنم
که اتفاقات و حوادث کوچک روزمره
زندگی را بسیار جذاب و تماشایی می کند
که در زیر ظاهر هر کسی شخصی وجود دارد
که شیفته قدردانی است.
که شتاب من برای چیست درحالی که خداوند نیز
همه ی کارها را در یک روز انجام نداده
که غفلت از حقایق آنها را تغییرنخواهد داد.
که با در میان گداشتن راز خود با هر کس،
تنها به او اجازه داده ای تا به تو آسیب برساند
یاد گرفته ام که فرصت ها هرگز از بین نمی روند،
بلکه آنچه را که من ازدست می دهم،دیگری به دست خواهد آورد.
که تا زمانی که عاشق نشده ام هیچ گاه کامل نخواهم بود
که هر قدر زمان کمتری داشته باشم
اکرهای بیشتری را انجام خواهم داد
که خنده راهی ارزان برای زیبا کردن نگاه هاست
که فردی که به دیدار مامی آید،
استحقاق لبخندی از جانب ما را دارد.
که اگر هیچ کاری نتوانستم برای کسی انجام دهم،
حداقل او را دعا کنم.
اندی رونی