از خودکشی تا زندگی

ســـلام دوستان از اینکه این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم

از خودکشی تا زندگی

ســـلام دوستان از اینکه این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم

زندگی چیست؟

زند گی یعنی تکا پو

زند گی یعنی هیاهو

زند گی یعنی شب نو، روز نو، اند یشه ی نو...

آری آری زند گی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گربیفروزیش رقص شعله اش از هرکران پیدا ست

ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست....

 نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ویژگی بشر بعنوان یک موجود متفکر و کاوشگراست. دیگر موجودات عالم،مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه و شاید شور بختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زیر سؤال برده است. داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی در این باره می گوید: "راز وجود آدمی در این است که انسان تنها نباید بسادگی زندگی کند، بلکه باید کشف کند که چرا باید زندگی کند."

 درتاریخ اندیشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهایت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در یک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب دیگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبیان اینکه زندگی انسانی یک پدیده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.

 یافتن معنای زند گی مستلزم آن است که جوینده قبل از هر چیزانسان و سرشت انسانی را بفهمد. لیکن این هم برای درک معنای وجود انسانی کافی نیست. انسان در طبیعت تنها نیست و ما نمی توانیم جدا ازبقیه ی چیزها به درک انسان نا ئل آئیم. همانطور که قبلأ کفته شد انسان را باید در رابطه با سایر موجودات کره ی زمین ودر رابطه با جایگاه او در گیتی باز شناخت. از آنجا که این شناخت در زمان ها و مکانها و شرایط مختلف زند گی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد تفاوت دارد، لذ ا معنای زند گی برای اند یش ورزان مختلف همواره متفاوت بوده ا ست.



  تلاش برای یافتن معنی وهدف زند گی دریک نگاه فلسفی و وجود شناسانه ره بجائی نخواهد برد. کسانی در این رابطه تا کید بیش از حد بعمل می آورند، سرانجام به بد بینی و یاس فلسفی می رسند. از دیدگاه یک انسان خدا ناگرا  ، حیات یک پدیده تصادفی است و زندگی آدمی با یک نقشه قبلی، با هدف و معنای خاص توسط هیچ معمار و مهند سی طراحی نشده است. بنابراین قبل از آ نکه بخواهیم در تلاش بیهوده برای یافتن معنا و هدف زند گی، خود را از تک و تاب بیندازیم، با ید در حد توان (بدون آنکه توقع زیادی از خود داشته باشیم) زند گی کنیم و تحت شرایط موجود به زندگی خویش معنا و مفهوم بخشیم. آنچه مهم است شور زندگی ا ست  و عشق به زیستن برای خود و دیگران. دریافت  از زندگی چنین ا ست که آ نچه که نه تنها انسان ها را بلکه همه ی موجودات عالم را بهم پیوند می دهد عشق است و عشق نیزمانند زندگی هدفی ا ست در خود. عشق امید می آفریند و امید حرکت و بقولی "زند گی یعنی امید وحرکت"

 بزعم من، انسان عاشق انسانی ا ست شاد و شاد خوار.” نشا ید و نبا ید که خود ما زندگی، و کام گیری از زیبائی های آن، را فراموش کنیم! چرا که انسان ناکام (با پیچید گی های روانی) نه سودی برای خویش، و نه برای دیگران دارد.". آری زندگی آنقدر شیرین و زیبا ست که بخاطرتداوم آن می توان از جان مایه گذ ا شت:

آنچنان زیباست ا ین بی بازگشت            کزبرایش می توان از جان گذ شت

 چه زیبا گفته است اندیش ورزی بنام میخائیل پریشوین که " گرچه ممکن است بمیرد، لیکن نقشش بعنوان تلاش پیروزمندانه ی انسان در مسیری که به ابد یت می پیوندد باقی خواهد ماند... او از خود چیزی بی همتا بجای خواهد گذ ا شت  که با  گفتار، رفتار، اندیشه و حتی احوالپرسی و فشردن دست و چه بسا یک لبخند توام با سکوت ایجاد کرده است." این همان سخن سعدی است که:

بماند سالهااین نظـــــــم و ترتیب                زما هر ذ ره خا ک افتاده جا ئی

غرض نقشی است کزما باز ماند               که هستـــــی را نمی بینم بقا یــی

واین نقش اگر در راستای تداوم و تعمیق زند گی و سازند گی هرچه بیشتر آن با شد، پایدارتر خواهد ماند. انسان می تواند در نیک کرداری و عشق خویش به زندگی و دیگرانسانها انگیزه ای نیرومند برای زیستن و معنی دار کردن زند گی خود بیابد:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق           ثبت ا ست بر جریده ی عا لم دوام ما