از خودکشی تا زندگی

ســـلام دوستان از اینکه این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم

از خودکشی تا زندگی

ســـلام دوستان از اینکه این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم

از نظر شرعی و اخروی سرانجام کسی که خودکشی کرده چیه؟

شاید حکمت نهی خداوند از خودکشی به خاطر این باشد که خودکشی باعث از بین رفتن یک نفس محترم است و انسان به خودی خود و سوای خلق و خوی اش دارای یک جان و نفس محترم است.
نفس محترم اقتضای این را دارد که در این دنیا بماند و زندگی کند و بی خود و بی جهت و بدون دلیل به دست خودش از این دنیا به دنیای دیگر قدم نگذارد مگر دلیلی داشته باشد که مورد پذیرش آفریدگار انسان باشد(مثل جهاد در راه خدا)

همانطور که خداوند اول روح ما را آفرید و در دنیایی که بعضا معتقدند عالم ذر است قرار داد تا زمان معینی بعد در زمان خاصی در دنیای رحم مادر ملحق به جسم کرد و بعد از مدت زمان خاصی از اون دنیا به این دنیا منتقل کرد بعد از این دنیا هم در یک زمان معلوم و مشخص به دنیای دیگر منتقل میشویم.
تنها فرقی که این دنیا با بقیه عوالم دارد این است که در این دنیا خداوند به ما نعمت اختیار و اراده عطا فرموده که راه را خودمان انتخاب کنیم.



پس  مرگ طبیعی، تصادف، شهادت در راه خدا، خودکشی و انواع دیگر مرگها همه اش خط پایان زندگی در این دنیاست .

اما اینکه کدومش رو من میتونم انتخاب کنم وابسته به اعمالی است که در اثر اختیار و اراده انجام داده ام که بر اساس ان خداوند مرگ را برای من انتخاب میکند.
در واقع قتل نفس از گناهان کبیره است و فرقى بین کشتن خود یا دیگرى نیست . کسى که انتحار (خودکشى )مى کند، تمام عقوبت هایى که بر قتل نفس مترتب مى شود، براى او هم هست . چنان که در آیه “ولا تقتلوا انفسکم “(سوره نساء  آیه ۲۹)
خودکشى ممنوع شده است و نیز آیه “و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة”(سوره بقره آیه ۱۹۵) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید
از حضرت امیرالمؤمنین (ع)روایت است” مؤمن ممکن است به هر نوع مرگى بمیرد، اما خودکشى نمى کند. کسى که بتواند جان خود را حفظ کند و از قاتل خود جلوگیرى ننماید و کشته شود، قاتل خود خواهد بود”( وسائل الشیعه، کتاب قصاص، باب۵)
حضرت باقر(ع)فرمود:”مؤمن به هر بلایى مبتلا مى شود و به هر قسم مردنى مى میرد جز این که خود را نخواهدکشت “(همان)
و در حدیث دیگر از امام صادق (ع)آمده است :”کسى که عمداً خود را بکشد، همیشه در آتش جهنم خواهدبود”(همان)
خودکشى به هر وسیله حرام است ، حتى اگر بیمارى به قصد زودتر مردن ، خود را مداوا نکند و در نتیجه بمیرد، که نوعى خود کشى است .( عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ج ۱، ص ۱۱۲)
خیانت در امانت؛ کم گناهی نیست…
روزی که انسان خلق شد؛ “خداوند از روح خود در او دمید” *. خداوند روح خودش رو در وجود آدم به ودیعه نهاد: یک امانت!

* سوره‌ی مبارکه‌ی “حجر”  / آیه‌ ۲۹ |||| سوره‌ی مبارکه‌ی “ص” / آیه‌ی ۷۲

+ در هر دو مورد، عیناً یک جمله تکرار شده است!

خداوند بار مسئولیتی رو بر عهده‌ی انسان گذاشت که هیچ‌کدوم از مخلوقات خداوند، اونو قبول نکرده بودند**:
آسمان بار امانت نتوانست کشید….قرعه‌ی کار به نام من دیوانه زدند!
“یک امانت الهی” دیگر!!
** سوره‌ی مبارکه‌ی “احزاب / آیه‌ی ۷۲
ببینید!
وقتی کسی خودکشی می‌کنه، در امانت الهی مرتکب خیانت می‌شه. این می‌تونه بزرگترین خیانتی باشه که از یک انسان می‌تونه سر بزنه! و “خداوند خائنین را دوست نمی‌دارد”***
*** سوره‌ی مبارکه‌ی انفال / آیه‌ی ۵۸
در چندجا، خداوند به قتل نفس (و آدمکشی) اشاره کرده و گفته که یکی از بزرگترین گناهانه.
همینطور درآیات ۲۹ و ۳۰ سوره مبارکه‌ی “نساء”؛ مستقیماً به موضوع خودکشی (انتحار) و عدم رضایت خدا از این کار اشاره شده.
شما از این گفته‌ها (که سعی کردم همه مستدل باشند!) چه نتیجه‌ای می‌خواید بگیرید جز اینکه خداوند نه تنها کشتن دیگران رو ممنوع دونسته، بلکه این اجازه رو در مورد خود شما هم به‌تون نداده!
درادامه‌ی آیه ۲۹، خداوند فرموده که « ان الله کان بکم رحیما »
-   خداوند اونقدر مهربون هست؛ که نیازی به خودکشی نداشته باشیم….

نظرات 58 + ارسال نظر
یکی پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 19:47

همه ی ادما مشکل دارن باور کنید خیلی از دلایل خودکشی رو که دیدم تو زندگی ماها و حداقل من یکی هم بوده: اختلاف والدین ، تحقیر دیگران ، شکست عشقی، بی پولی، بیکاری در مقطع دکترا و ... . منم یه روزی عاشق بودم 6-7 سال تو تب عشق می سوختم اما طرف انگار نمی دونست . وقتی تو خیابونا راه می رفتم انگار روی قلبم سوهان می کشیدن . خیلی سخت بود . دیگه واقعا اخر خط بودم . اما از خدا می ترسیدم و امکان نداشت خودکشی کنم. گذشت ... اخرش بعد از اون همه سال بعد از دست رفتن خواستگارای خوب به هر دردسری آدرس طرفو پیدا کردم و پرسیدم منو دوست داری و اون وانمود کرد که حتی منو نمی شناسه . داشتم له می شدم ؛ چند ماه مریض بودم ... اما بالاخره فهمیدم که صبر ارزششو داره . حالا هر چند کمی دیر شد اما از امام حسین ع خواستم و ازدواج کردم و یک تار موی همسرمو به امثال اون نمی دم . توی دلم خدا هست و دلم براش غنج می ره ؛ و هر کی آفتاب به اون بزرگی رو انکار کنه بهم بر میخوره . ... الهی شکر. ارزوی موفقیت . خواهش می کنم بذارید یه ذره زمان بگذره

بسیار عالی
امیدوارم همیشه در کنار خانواده محترمتان شاد باشید
یا علی

احسان دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 00:52

سلام
من زندگیم کمبود ندارم، پدر و مادر خوب، زیبایی چهره و اندام، زندگی متوسط و شیرین، علایق خوب، ولی میخوام خودمو خلاص کنم، چجوری بگم، هیشکی دوستم نداشته تو دنیا...
همه بهم بی‌احترامی کردن، بی‌محلی، تحقیر...
و بدشانسی مزخرفی که باهامه.
باورتون بشه یا نشه ۱۹ سالمه ولی نتونستم یه دوست نیمه صمیمی داشته باشم!!!
دو بار هم بعضیا نامردی کردن در حقم.
سیر شدم دیگه
فردا اعلامیم رو دیواره‌.
راهی ندارم

آیدا یکشنبه 7 مرداد 1397 ساعت 00:31

من کسی رو که خیلی دوست داشتم تمام زندگیمو براش گذاشتم و به خانوادم و آیندم پشت کردم در حال خیانت با یه دختر تصادف کردن هردوشون مردن. این روزها اصلا حال‌ و روز خوبی ندارم،از یک طرف مرگش و از یک طرف خیانتش داره آتیشم میرنه. دلم واسش خیلی تنگ شده. دوست دارم بمیرم برم پیشش. میخوام بدونم اگه بمیرم (البته نه با خودکشی) اون دنیا میتونم ببینمش؟؟ میشه لطفا جواب بدید؟؟ من اگر خوب خوب باشم میتونم اونو از جهنم ببرم بهشت؟؟؟ ترو خدا جواب منو بدید؟ یه عالمه سوال دارم دلم میخواد یکی باشه جواب همه سوال‌ها‌مو بده.. دارم درد میکشم. لطفا

Aftab چهارشنبه 16 خرداد 1397 ساعت 00:36

با سلام دوستان
امروز عصر خبر خودکشی پسرخاله ام را شنیدم. یه مدت افسردگی داشت و حرف خودکشی میزد 23 سالش بود. دو تا خواهر بزرگتر داشت که ازدواج کردند. پدر و مادرش اختلاف داشتند و اغلب دعوا می کردند. ولی خودش هیچ مشکلی نداشت یعنی جسم سالم داشت وضع مالیشون متوسط بود ظاهر خوب داشت، فوق دیپلم داشت. توی یه شهر بزرگ به دنیا اومده بود و تا نوجوانی اونجا بودند بعد از بازنشست شدن پدرش برگشتن به شهر مون که جای نسبتا کوچیک است. بچه که بودیم هم بازی های خوبی بودیم تابستون ها که میومدن شهرمون هر روز خونه ی ما بود.
یکی دو سالی بود که افسردگیش بیشتر شده بود مشاوره هم میرفت.
این اواخر تو خونه حرف از خودکشی میزد و خالم واقعا تو عذاب بود.
یه مدت هم دنبال کار بود ولی انگار کار کردن معمولی تو کارخونه یا شرکت رو قبول نداشت
الان که دارم مینویسم هنوز باورم نشده که دیگه نمی بینم اش.
الان به شدت عذاب وجدان دارم که چرا هممون درگیر کارهای خودمون بودیم و توجه کافی بهش نکردیم
چند وقت پیش داشتم یه کتاب میخوندم با عنوان «ندای درون» اثر وین دایر. این کتاب روی من خیلی تاثیر داشت خودم این کتاب رو هدیه گرفتم میخواستم وقتی تمومش کردم هدیه بدم بهش ولی افسوس کاش زودتر بهش میدادم. گفتم لااقل اینجا معرفی کنم اش شاید بتونم حداقل یه نفر رو نجات بدم
دوستان همه همه همه توی زندگیشون مشکل دارند
هر وقت افکار منفی اومد سراغتون، به جای اون، به خودتون توقف بدید و برید توی دل طبیعت، برید کوه نوردی یا هر طبیعتی که دم دستتونه. آهنگ های غمگین گوش ندید تاکید میکنم آهنگ های غمگین گوش ندید.
فکر نکنید اگر خودکشی کنید مشهور میشید و همه پیش خودشون فکر میکنن عجب آدم خوبی بود و حیف قدرش رو ندونستیم. اینطوری نیست با خودکشی فقط ثابت میکنید که آدم ضعیفی هستید
آدم قوی هیچ وقت جا نمیزنن بلکه زندگی ایی که میخواد رو برای خودش میسازه، دوستان من خودم تو نوجونی به خودکشی فکر کردم نه به صورت جدی ولی به هر حال به فکرم رسیده. چند ماه پیش هم یه دانشجوی کارشناسی حقوق تو دانشگاهمون خودکشی کرد، چند روزی صدر اخبار دانشگاه بود ولی خیلی زود فراموش شد
پس با خودکشی به فراموشی سپرده میشید فقط داغ اش تاکید میکنم داغ اش روی دل مادر و پدرتون میمونه.
اگر مادر دارید به اون فکر کنید، من هنوز جرات نکردم برم خاله ام رو ببینم واقعا تصور اش وحشتناکه. مادر نمونه ی بارز محبت خداست، داغدارش نکنید.
الان که دارم مینویسم شب های قدره. گفتم به جای قرآن به سر گرفتن شاید بتونم جون یه نفر رو نجات بدم ولی کاش یک روز زودتر می تونستم جون پسرخالم رو حفظ کنم.
در آخر تاکید میکنم از روی احساس تصمیم نگیرید اگر افسردگی دارید حتما به روان پزشک مراجعه و دارو مصرف کنید. بعد از اون متوجه میشید که تمام افکاری که قبلا درمورد خودکشی داشتید موقت و مجازی بوده.
التماس دعا و البته التماس تفکر

احسان جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 11:42

مادرو پدرم با ازدواجم مخالف بودن بدون اجازشون عقد کردم با یه خانومی که یه بچه داره, الان به خانومم میگم بیا انتقالی بگیریم بریم یه شهر دیگه, که هم بهمون خونه میدن هم حقوقم بیشتر میشه, میگه نمیام, مادرمم چون از خونه ای که دارم سهم داره, میگه من از خونت نمیرم که تو بخوای زنتو بیاری اینجا, مادر پدرمم از هم جدا شدن, خانومم هم اصلا باهام راه نمیاد, نه خانومم باهام راه میاد نه خانوادم هیچ راهی ندارم دیگه خسته شدم

ااا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 ساعت 17:13

پس من چی بگم تواوج جوونی شکست عشقی خوردم دیگه نسبت به همه سرد و بی احساس شدم بعید میدونم بتونم ازدواج کنم ولی خود کشی نمیکنم به خداوند ایمان قلبی دارم .

Hossein دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 23:03

خودکشی بهشته که حرام شده

فاطمه پنج‌شنبه 9 فروردین 1397 ساعت 18:23

سلام من ۲۲سالمه و یکساله که یه پسری که ازش متنفرم میاد خاستگاریم و منو داره همه جوره عذاب میده خسته شدم هر چی دعا میکنم و نذر های زیادی کردم و صلوات فرستادم زیارت عاشورا سوره یس ختم انعام دعا توسل هیییییچ کدوم اثر نکردن و من نشد که من با یه نفر دیگه ازدواج کنم و راحت بشم دیگه میرم خودمو پرت میکنم جلو ماشین و این زندگیه گوهی رو تموم میکنم

نهال یکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت 15:40

سلام من تو زندگی خانوادگی خودم خیلی سختی کشیدم اعتیاد پدرم و جدایی شون بدترین سختیا تو اون دوران.دنبال یکی برا فرار بودم .وقتی با همسرم اشنا شدم با کلی دروغ منو قانع کرد انتخاب خوبیه و باهاش ازدواج کردم.عاشقش شدم و هنوز دوسش دارم.و اون از این دوست داشتنم سواستفاده میکنه.اول یه کارگر ساده بود با کلی سختی که به خودم دادم دفتر ساختمونی زد از خانوادم پول قرض کردم صبح تا شب کنارش کار کردم خونه و ماشین خریدیم .اون موقع بد نبودم حالا که دستش به پول رسیده میگه تو ایده ال من نیستی .بخدا دیگه مرگ برام بهتره.بدبختی اخه جقد از طرفی نازا هستم و بچه دار نمیشم اخه مگه دست منه.چرا وقتی مثل سگ از صبح تا ۹ شب سر کار بودم از تمام خواسته هام گذشتم بد نبودم.حتی یه عروسی نگرفت برام.اخه به کی بگم دردامو

اخر خط سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 16:57

حاجی من زنده بودنم برای بقیه ضرر داره ادم عوضیو لاشیی هستم دست خودمم نیست . اگه خودمو بکشم بقیه راحت کردم میتونم این کارو بکنم؟

دوست عزیزم سلام
هیچ مساله ای مجوزی برای خودکشی کردن نمیشه
بنظرم هر آدمی میتونه رویه ی زندگی شو عوض کنه،مطمئنا آسون نیست ولی با گذشت زمان بالاخره میشه
یا علی

omid جمعه 21 مهر 1396 ساعت 11:58

سلام ،من 30 سالمه عاشق دختری شدم که بعد دوسال تنهام گذاشت چون طرف پزشکی میخوند و من یه مدرک کارشناسی ارشد کاعذی،واقعا خیلی از دنیا سیرم چن بار تصمیم به خودکشی گرفتم ولی ... نمیدونم چیکار کنم واقعا بدترین شرایطم کاش کسی بود قلبا تسکینم بده

فاطمه پنج‌شنبه 2 شهریور 1396 ساعت 23:33

من دختری۱۷سالم.میخوام خودکشی کنم چون دیگ امیدی به آینده ندارم.تو ۱۶سالگی عاشق یکی شدم و باهاش ازدواج کردم حالا ک یه سال از ازدواجم گذشته واقعا پشیمونم چون اون زیر همه حرفاش زد.

خانوادمم چون من مجبورشون کردم ک با اون آقا ازدواج کنم اون اقا رو دوست ندارن و با اون کنار نمیان.وهمیچین حسی رو اون آقا هم نسبت به خانوادم داره.من هم از طرف خانوادم میکشم و هم از طرف همسرم.واقعا خستم.میخوام بمیرم...

هولیا دوشنبه 5 تیر 1396 ساعت 01:43

سلام دوستان منم نا امیدم دو هفته دیگه هم کنکور دارم از زندگیم هم راضی نیستم ولی به دو دلیل این کار رو نمیکنم
پدر و مادرم که واقعا عزیز هستن
و خب می ترسم ؛ من هیچوقت شجاع نبودم
میدونید اگه قرار بود توی این زندگی کسی خودکشی کنه مادرم بود ولی بخاطر من مونده اسطوره صبر و الهه مهربونی منه نمیگم کامله هیچکسی کامل نیست ولی برای من ی دنیا ارزش داره و ازش ممنونم بخاطر موندنش یکی از دوستان هم ب نام خودتنها تقریبا شبیه مادر منه میخوام بگم امیدوارم خودکشی نکرده باشه مطمین باشه وجودش حتی اگه برای خودش مهم نباشه برای دخترش ی تکیه گاهه و گرانبهاست
مرسی از سایت خوبتون

بسیار عالی
امیدوارم همه دوستان اینجوری فکر کنن
همیشه شاد و موفق باشید
همچنین آرزوی موفقیت در کنکور براتون دارم

saeid شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 01:19

اماده رفتنم..... دعا کنید برام اگر خدایی هست

نیا یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 ساعت 12:53

سلام 16 سالمه و از 7 سالگی همش جلو چشمم دعوا میبینم. خیلی تنهام حتی هیچ دوستی ندارم. از خودم.بدم میاد چون چیزی که میخوام نیستم. خودمو غرق درس کردم اما نشد حالا دیگه به مشکل دیگه هم بهم اضافه شده که اگه شاگرد اول نباشم جنون میگیرم. از 9 سالگی افسردگی داشتم و ناخنامو میخوردم اما هیچکس اهمیت نمیداد. حالا که من که اینجام برا هیچکس مهم نیستم چرا خدا احازه نمیده بیام پیش خودش؟ این بی عدالتیه. از خودکشب خوشم نمیاد اما صدبار از خدا خواهش کردم خودش منو ببره پیش خودش خب گوش نمیده چرا؟ من دیگه خسته شدم. دوست دارم خودمو از پنجره اتاقم پرت کنم بیرون فقط..

مجید دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ساعت 12:57

به همه ی دوستان.....
سلام به دلشکسته های روزگار

التماس میکنم

تمنا م میکنم تا پایاان بخونیید

اعتیاد داشتم(هروئین تزریق میکردم).....16 سالگی پدرم مرد و خرج خونه میدادم..........خواستم خونه پدریو بسازم سازنده کلاهبردار دراومد و خونروبالا کشید.... یه خواهر بیشتر ندارم که هر روز از دسته شوهر شیشه ای خود کتک میخورد........ازدواج کردم دو ماه بعد از عقدم ثمره هفت سال تلاش و زحمتم و پس انداز دوران مجردیمو دو واحد از یه مجتمع در پرند پیش خرید کردم به امیده پشرفت در زندگی که طرف از هر واحدو به ده نفر فروخت و تمتمه هفت سال کاره سخت از بین رفت.......اینا بزرگاش بود کوچیکاش که از بحث خارجه......
خودکشی برام عروسی بود ولی تو اوج مشکلات حتی تو لحظه ای که دیگه تاریکیه نا امیدی تمامه روحمو ذر بر گرفته بود دستای خدارو ول نکردم جواب داد
میدونی دوسته من گاهی خدا مارو امتحان میکنه با مشکلات خیلی وحشتناک فقط میخواد ببینه نا امید میشیم یا نه هر کاری میکنی بکن فقط ازش دل نکن
میدونی چرا امتحان میکنه چون میخواد ببینه لیاقت یه زندگی با آرامشو داریم یا نه.....
با خودکشی نا امیدش میکنیم و حق یه زندگی خوب تو آینده رو از خودمون میگیریم
الان چند ساله ترک کردم دامادمومنو ترکش دادم زندگییش با خواهر عالیه
انقدر تو سختیا خداروشکر کردک که بعد از هشت سال یه کاره دولتیه توپ از طرفه یه نفر که فکرشم نمیکردم واسه منی که به خاطر خرج خ.نه دانشگاه که هیچی دیپلمم نتونستم بگییرم ردیف کرد
ازدواج کردم به خاطر مشکلاتم نه عروسی تنوستم بگیرم نه خونه خیلی جلو خانوادش و باجناقای پولدارم و همسرم خجالت کشیدم ولی امیدمو نبریدم خدارو شکر دو سه سالم اینطوری سختی کشیدیم حالا اون ها هم برطرف شدن
رفیق
با خدا یه قراری بزار (مثل نمازه اول وقت)
اونوقت بشینو تماشا کن که برات چیکار میکنه
از مشکلاته خودت بگزر و سعی کن مشکلاته دیگرانو حل کنی اونوقت ببین خدا برات چه معجزاتی میکنه ببین که چطوری دونه دونه مشکلاتت حل میشه
اینو هیچ وقت یادت پیدا میکنن یا شبیه تو میشن گفت
وقتی که دارن به هم کمت نره فرشته ها از خدا پرسیدن انسان ها کجا خیلی به تو شباهک میکنن.....
دوستون دارم

خیلی ممنون از شما دوست عزیز
نکات خیلی مهم و خوبی داشت،امیدوارم من هم به این درجه از امید برسم
یا علی

سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 14:40

میدونی هیچی ندارم که بخوام یه روز دیگه هم به زندگی ادامه بدم هیچ وقت هیچی نداشتم فقط امیدم این بود که بزرگتر که شدم سختیام تموم میشه امیدم این بود که خدا انقدر مهربونه که در عوض هرچیزی که ازم گرفته 2برابرشو بده ولی هرچی جلوتر رفتم هرچی بیشتر دستمو دراز کردم که به خشبختی و امید به زندگیم برسم خدا اونو ازم دورتر کرد تا جایی که دیگه اصلا چیزی واسم نمونده داشتم میخوندم گفته بودین هرکس ثروتی داره یکی خانواده(که من ندارم) یکی دوستایی داره (من ندارم) یکی ثروتی داره(من ندارم) یکی عشق داره تو زندگیش( که اونو به هر دری زدم نشد و ندارم) یکی سلامتی داره( که من ندارم) حتی هرکس یه دلخوشی هم میتونه داشته باشه (که من حتی اونم ندارم) نه امید به اینده نه دل خوش برای اینده بهتر یا حتی دل خوش برای ادامه همین امروز...! هیچیزی تو این دنیا نیست که من بخواطرش نخوام که برم اون دنیا کوچیکترین خوشی های عادیو معمولیه زندگی مردم برای من ارزو هست حتی نشستن سر سفره خونواده ای که بهت امنیتو ارامش میده حتی صحبت کردن با مادر وقتی دلت خیلی گرفته یا شکر این که اگه مشکل دارم حداقل خدارو شکر تنم سالمه

خسته یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 15:15

من 30 سالمه همه راهی برای موفقیت و رسیدن به ارزوهام رفتم اما نشد از تحصیلات مهندسی تا دورهای پیشرفته دیگه اما نشد نه پارتی داشتم که استخدام بشم و نه سرمایه که بتونم کار کنم حالا هم مشغول به شاگردی در یک مغازه هستم و فقط دروغ شنیدم شاید هم این دنیا یک دروغ بزرگه - به چی دل خوش کنم بعد از 30 سال هیچی ندارم یک مدرک کاغذی بدون کاربرد تنهای تنها

شاید هم بعضی از انسانها نباید متولد میشدند چون جایی در این دنیا نداشتند

حالا ما با این مشکل بیکاری چه کنم خودکشی به نظر خودم بهترین راهه

اما چه طوری خودکشی کنم مسئله این است؟

(کاری که من نتونم پیشرفت کنم همون بیکاریه)

با سلام
دوست عزیز ،تقریبا شرایط خیلی از جوونای دهه 60 مثل هم اند. من هم تقریبا عین شما نه پارتی داشتم نه آشنایی.خب خیلی سخته، اول توکل باید داشته باشی بعد هم یکم صبر
من شخصا چند ماه برای شروع کار کارموزی رفتم فقط برای اینکه چیزی یاد بگیرم.چاره ی دیگه ای نداشتم .با تجربه بیشتر شرایط کاری هم بهتر شد
بهر حال باید از یه جا شروع میکردم
امیدوارم شرایط برای همه ما بهتر بشه

حسین دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 ساعت 12:44

من الان تیغ دستمه و آماده هستم که بزنم رگمو...
فقط خواستم آخرین پیام رو هم تو همین سایت بزارم...اگه این پیام رو خوندید یه فاتحه هم بفرستید...
امیدم به بخشندگی خدا بیشتر از امیدم به زندگی با آدماس...

دوست عزیز امیدوارم که این کار رو انجام نداده باشید
می‌دونم که خدا بخشنده است ولی کسی که خودکشی کرده، داستانش فرق داره
امیدوارم ک این کارو انجام نداده باشید و بیشتر ب این قضیه فکر کنید
یاحق

هیس شنبه 12 فروردین 1396 ساعت 12:44

:) عذاب وجدان
زمانی که میتونستی ی جوون تنومند رو نجات بدی از خودکشی وندادی ☺ اونقدر ازاراش دادی ک دست ب این کار زد
مدارا نکردی
باورش نکردی
تا ک خودش رو ب بدترین شکل ممکن کشت
عاشقش بودم وهسم :)
مرگش یک طرف
مشکلات بعدش
بی اعتماد شدن خانواده
سر کوفت زدن
توهینات
تهمت زدن ادمابهت
شایع های موجود
انگشت نشون شدن
و
هزار تامشکل ازاین قبیل
...بعدازمرگ عشقم
ب فکرم افتاده
اما میخام راحت ترین نوعش رو انتخاب کنم
ک هنوزپیدانکردم ..

علی یکشنبه 6 فروردین 1396 ساعت 10:43

سلام خدمت مسئول وبلاگ، به همه بگو اگه عرضه دارن خودکشی کنند و خودشونو برای صاحب جسم بکشند و خودکشی واقعی هم همینه، جسم و جونشونو بی خیال شن،جسم خاکی رو با همه مخلفاتش بی خیال شوید اگه راست میگید، ممنونم، ارزوی موفقیت و سربلندی برای شما

ا سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 21:26

از زندگی خستم خدا خودت کمکم کن

ناشناس یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 13:36

سلام
نمیدونم هر کسی یه جوریه
ولی این تفاوت ها ست که زندگیا رو ساخته
من یه خانم 25 ساله هستم شاید از اول زندگیم بدون اینکه خودم بخوام درگیر مسائل جنسی شدم و تا الان هر دفعه که یادم میاد عذاب میکشم بعضی اوقات بلند به خودم یه چی میگم که خدا رو شکر تا الان کسی متوجه این حالتم نشده
تو 16 سالگی افسردگی شدیدی گرفتم به طوری که جزو شاگردای زرنگ شهرمون بودم با لج بازی همه چیز گذاشتم کنار... درس و همه چی رو... هر روز زندگیم عذاب بود... از همه چی و از همه کس حتی خانواده م بریدم... وضع خانواده م در حد وسط جامعه بود... به هر حال گذشت خدا کمکم کرد از اون برهه رد شدم ولی باز هم از 2-3 سال پیش دارم افسردگی میگیرم با اینکه تو دانشگاه دولتی استعداد درخشان بودم با اینکه تو رشته تاپ تحصیل کردم ولی نمیدونم برای چیه که نمیتونم هر کسی رو به عنوان دوست قبول کنم... خونمون آتیش گرفت روز عید هیچی نداشتیم از همون موقع نماز خوندنم قطع شد اخلاقم عوض شد دیگه نمیتونستم تحمل کنم همه چیز باز روم فشار میاره هرچند اطرافیام بهم روحیه میدن ولی من که کور نیستم درک میکنم! دارم دیوونه میشم برای اینکه تو زندگی همه تغییری بدم با پسری عقد کردم خوب شد اوضاعم.... ولی بازم داره شروع میشه... نمیتونم جلوی این افسردگیامو بگیرم... من خیلی به خدا معتقدم... ولی نمیدونم چمه! خیلی خسته م.... چندین ساله آرزوم مرگه و امیدوارم قبل از اینکه زندگی مشترکم شروع بشه بمیرم...برام دعا کنین زندگیم به ته خطش برسه....خودم هرچی از خدا میخوام نمیزاره برم از این دنیا شما برام دعا کنین زودتر بمیرم...میگن دعای بقیه بیشتر اثر میکنه.ببخشید سرتون درد آوردم.

ناشناس دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 23:58

سلام ...من ی دختر 16 ساله هستم رشته تجربی ...پدرم راننده تاکسیه و وضع مالی خوبی نداریم بخاطر همین موضوع پدرم تنها آرزوش دکتر شدن منه اما چون وضع مالی خوبی نداریم و رشته تجربی فوق العاده قبولی سختی داره من نمیتونم کلاسی برم و بدون کلاس هم هیچ تستی نمیتونم بزنم ....من الان مرگ موش تهیه کردم میخوام بعد از جواب کنکور بخورم ک دیگه شرمنده پدر و مادرم نشم

س. ن دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 11:53

خداوند به هرکس به اندازه استحقاقی که دارد لطف می کند اگر به این اعتقاد داشته باشیم که خداوند عادل است و هرچیزی که در زندگی با ان مواجه می شویم به خاطر اعمال ما میباشد هیچوقت حتی در ذهن مانیز خطور نخواهد کرد که اورا عادل نخوانیم خداوند تمامیه بندگان خود را دوست دارد خداوند ادمی را به این دنیا اورد تا انسان با سختیهایی که مواجه می شود به کمال برسد همانطور که رحم محلی برای پرورش جنین می باشد دنیا نیز محلی برای پرورش انسان می باشد سختی برای انسان است مهم اینکه از کدو زاویه نگاه کنید زیاد حرف زدم ببخشید

بسیار عالی

س .ن دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 11:44

سلام حدود چهل و جند روز است که ازمرگ خواهر عزیزم میگذرد متاسفانه خواهرمن ازروی بچگی و افسرگی زیاد خودکشی کرد و مارا دچار غم زیادی نمود خواهرمن ازهرجهت که بگویید انسان کاملی بود این رو نمیگم چون خواهرم بود و یا اینکه چون فوت شده این را می گویم چون واقعا کامل بود و ما الان بیش از اینکه ازمردنش ناراحت باشیم از سرنوشت بعد ازمرگش ناراحتیم همه ما در شرایط شاید بدتر از او زندگی میکنیم اما او بدترین راه را انتخاب کرد ای خانم و اقایی که به راحتی حرف از خودکشی میزنی ایا به سرنوشت بعد از مرگت فکر کردی ایا به زجری که به اطرافیانت خواهی داد فکر کردی هیچ انسانی بی غم نیست تمام ادم ها به اندازه صبر و توانشان غم و غصه دارند ادامه بدهید و به این فکر کنید که این دنیا به زودی تمام خواهد شد ایا به روح خود فکر کرده اید که بعد از خودکشی به چه سرنوشتی دچار خواهد شد خواهشا بچه بازی در نیاورید بیشتر فکر کنید نه به خاطر دیگران به خاطر خودتان با خودکشی فقط جسم ازمیان خواهد رفت اما روح همچنان با مشکلاتی که به خاطر همان خودکشی کرده اید در رنج و عذاب خواهد بود خودتان را دوست بدارید به خداوند اعتماد داشته باشید ایمانتان را قوی کنید خداوند ارحم الراحمین است

غم شنبه 23 بهمن 1395 ساعت 14:37

سلام. با اینکه من از زندگی خسته شدم و آرزومه هرچی زودتر ب مرگ طبیعی بمیرم حتی میخواستم برم سوریه ک زودتر بمیرم اما نشد قبول نکردن اما خودکشی کار اشتباهی هست حماقت هست درسته این دنیا چاله چوله زیاد داره و ما ها افتادیم تو این چاله ها و ناراحتیم اماکه بلاخره بیرون میایم و یکی دستمون رو میگیره و از چاله خارجـ میشیم اما اما کسی که خودکشی کنه از این چاله ها و گودهای ناچیز این دنیا نه تنها بیرون نمیاد بلکه میوفته تو چاه و سیاه چاله های خیلی بزرگتر و وحشتناکتر و هیچ امیدی به رهایی ندارد

aci جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 23:18

من بدبخترین ادم روی کره زمینم , الن ۲۴سالمه از ۱۶سالگی به زور شوهرم دادن به کسی ک ازش متنفر بودم از لحظه ای م باهاش عقد کردم دارم عزاب میکشم و هیچ رابطه ای باهم نداریم یعنی تو این ۸سال هیچ رابطه ای نداشتیم اون راضی نمیشه به طلاق خسته شدم از دادگاه و قانوناش خسته م از همه چی ,با هونواده مم سر این موضوع و ظاهرم مشکل دارم چون درکم نمیکنن نمیتونم اونجوری ک اونا زندگی میکنن زندگی کنم,دوس دارم خودم باشم واسه خودم زندگی کنم نه مثه یه رباط واسه دیگران زندگی کنم ,۸سال افسردگی ۸سال عزاب ۸سال نفرت , دیگه خسته م , بدبختی دیگه مم اینه ۶ماهه عاشق یه پسری شدم الان باهمیم اونم دوسم داره ولی میگه نه بهت میگم منتظرم بمون نه میگم برو نه بهت قول الکی میدم میگه چون میترسم بهت قولت بدم بعد نشه دوسش دارم تنها دلخوشیمه تنها کسیه که کنارش ارومم اگه اونم نباشه دیگه تمومم چون دیگه ظرفیت ندارم دیگه جا ندارم ,الان چن روز بهش میگم فقط بهم بگو بمون و بخاطرم هرکاری میکنی فقط میگه دوست دارم اما بهت قول نمیدم په من دیگه دلم به چی خوش باشه به چی یکی بگه به چی دلم خوش باشه از همه چی بریدم تنها چیزی ک میخوام ارامش ابدی وقتی خدا تمومش نمیکنه خودم میخوام تمومش کنم حتی اگ ارامش ابدیم جهنم باشه منک تو این دنیا جهنمو تجربه کردم همه چی واسه من جهنمیه نه از.خونواده خیری دیدم ,دانشگامم ک لیسانس و به زحمت یازده ترمه تموم کردم شدم مسخره کل دانشگاه , اونم از زندگیم که ۸سال دارم عزاب و نفرت و تحمل میکنم اینم.از عشق که اونم مطمعنم تهش جدایه و ول میکنه میره دلمم از خدا پره دیگه چه امیدی به زنده بودنم دارم برام طلب مغفرت کنید خدانگهدار

با سلام
دوست عزیز مطمئنا هیچ کس نمیتونه وضعیت دیگری رو درک کنه ولی واقعیت اینه که هیچکس در این دنیا پیدا نمیشه که مشکلی نداشته باشه،همه به نوعی درگیر هستند
شما باید تکلیف خودتون رو با زندگی فعلی و همسرتون مشخص کنید. و کمی دچار اشتباه شدید. درصورتی که واقعا زندگی شما با کمک خودتون و اطرافیان قابل ترمیم نیست بهتره تکلیف خودتون رو مشخص کنید. بعد آن با فاصله زمانی حداقل یکسال اقدام به ارتباط جدید نمایید. چون شما در حال حاضر از نظر روحی وضعیت خوبی ندارید و تمام تصمیمات شما در زمینه روابط ،ناشی از احساسات مطلق خواهد شد و منطق نقشی نخواهد داشت و این ریسک خطر رو بالا میبره
امیدوارم که تصمیم درستی بگیرید

بارون جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 20:23

سلام.من 17 سالمه.
میخوام خودکشی کنم..تا الان به خاطر خانوادم بوده که اینکار و نکردم.اما الان دیگه هیچکس واسم نیست..به خاطر همین تصمیم خودم و گرفتم.اما از بعدش میترسم...نمی دونم باید چیکار کنم.....

سلام دوست عزیز
شما هم مثل همه آدما توی این سن دچار همین حالت شدید
طبیعیه و بهتره روی درس یا هنر مورد علاقه خودتون تمرکز کنید

"به خاطر همین تصمیم خودم و گرفتم.اما از بعدش میترسم...نمی دونم باید چیکار کنم....."
واقعا تصمیم شما ترسناکه و واقعیت اینه که خیلی از فلاسفه کلی روی مساله حیات بعد از مرگ کار کرده اند و به نتیجه ای نرسیده اند
پس بهتره با این شرایط کنار بیایم و امید داشته باشید

زهرا یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 21:40

عزیزان سلامممم من زهرام١٤سالمه امروز یکشنبه یه بطرى اب و قرص رو قاطى کردم ک بخورم دخترداییم کلاس١٠نزاشت بخورمش من ی نفرو دوس دارم اما اون اصن منو نمیشناسه خانوادم فقیرن دلم کرفته

ناشناس سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 08:18

چه کنم چاره ای جز خودکشی ندارم چه قدر زجر چقدر بدبختی

Kimia شنبه 24 مهر 1395 ساعت 17:16

منم خستم تو اوج نادونی ازدواج کردم بعدا که به خودم اومدم دیدم دوسش ندارم هیچکسم حالمو نفهمید میگن مهم نیستمنم خستم نمیدونم چیکار کنم

m یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 19:01

خیلی دلم گرفته از زندگیم از خدا از همه ادمای اطرافم هیجده سالم بود که ازدواج کردم یه ادم روانیه معتاد یه ادم دایم الخمر گیرم اومد باهزار بدبختی طلاقمو گرفتم.دو سال افسردگی داشتم هنوزم ک هنوزه حالم بده.دوباره ازدواج کردم یه ادم شکاک و بی احساس بی منطق گیرم اومد که خوشحالیش زجر کشیدنه منه بیست وپنج سالم شده و هفت ساله دارم زجر میکشم.دلم میخواد مادر بشم اما میترسم بچمم تو این زندگی زجر بکشه قید مادرشدن رو زدم.از صب میرم سرکار تاشب ک خونه نباشم فقط شبا با غصه و اشک میخوابم لعنتی نمیزاره برم مادرمو ببینم اخ خدا دارم دق میکنم اخ خدا چقد سخته زندگی کردن اخ که داره قلبم تیکه تیکه میشه...
عرضه خودکشی ندارم.وگرنه خیلی وقت پیش تمومش کرده بودم..

محمد مهدی جمعه 2 مهر 1395 ساعت 12:19

من خیلی بلا سرم میاد وخیلی مریض میشم تا سن ۱۵ سالگی ۷ بار دستو پام شکسته و هی از فامیل و خانواده سرکوفت میشنوم و نمیدونم چرا هرچی دعا میکنم براورده نمیشه دیگه خدا را قبول ندارم

ناشناس یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 09:52

سلام .من17 سالمه.چن وختیه از همه چی خسته شدم واقعا از همه چی بریدم .بااینکه سن زیادی ندارم اما اصلا به اینده امیدی ندارم .فکر کنکور و فشار اطرافیان دیوونم کرده .با اینکه عاشق دانشگاه رفتن بودم ولی الان تا چن ماه دیگ ک کنکور دارم هیچ انگیزه ای ندارم.واقعا دچار افسردگی شدم.تا قبل از کنکور میخام کارو تموم کنم .

با سلام
دوست عزیز، این حالت افسردگی تقریبا برای همه افراد در این سن پیش میاد و طبیعیه
با غصه خوردن هیچ چیزی عوض نمیشه- لازمه چند روزی کاملا استراحت کنید و به کارهای مورد علاقه خودتون برسید. مثلا با دوستاتون بیرون برید. یا تو خونه اگه علاقه به فیلم دارید،فیلم نگاه کنید، تا کمی انرژی بگیرید و برای کنکور آماده بشید
در ضمن نگران دانشگاه هم نباشید،الان همه توی کنکور قبول میشن فقط رقابت برای چند دانشگاه معتبر
همیشه شاد و سلامت باشید

فاطمه سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 22:31

من چهار ساله مریضم مریضیم یه چیزیه که رو همه چیز تاثیر میذاره خدا هممممممه چیزمو گرفت هیچی نداد میخوام خودکشی کنم مریضیمم لاعلاجه خدافظ

بل شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 13:23

از کدوم خدا حرف میزنید

گذری کردم خوردم به این وبلاگ شنبه 6 شهریور 1395 ساعت 18:15

خودکشی کردن یعنی بین 2 تا جهنم یکی رو انتخاب کردن !
مگه حالا مثلا به مرگ طبیعی بمیرم میرم بهشت که خودکشی نکنم تا جهنم نرم ؟ هرچی توبه کنم جوونم باز گناه میکنم باز توبه کنم باز گناه توبه کسی که میدونه بعدش دوباره دست به همون گناه میزنه دیگه پذیرفته نیست
از بالا پایین چپ و راست داره بدبختی بهم نازل میشه نخواستم از خدا خوشبختی بهم بده نخواستم صبر بده حداقل یه روحیه بده
مردم مشکلات بدتر منو هم دارن ولی عین خیالشون نیست یعنی خدا یه روحیه و روان درست هم بهم نداد
من خدا رو قبول دارم نماز میخونم روزه میگیرم ... اما تا حدی از بدبختی رسیدم که فقط دارم میگم جهنمت فقط مال من ...
هرشب میگم گاش صبح نشه حداقل به مرگ طبیعی بیمرم ولی متاسفانه باز زندم
بعد میگن برو روانپزشک پولم کجابود ؟؟؟ روانپزشک چیکار میکنه برام خود بی غمش نشسته پولاش میشماره ی شر وری میگه ..
من نمیفهمم چطور خودمو بکشم ... اون خدای بزرگی که میگن یا بهم امیدی برای زندگی بده یا منو به مرگ طبعیی تمومم کنه وگرنه خودمو میشکم تا چند روز

خدا همه رو ول کرده چسبیده به من ... امشب همون شباست که باید امیدی برای این زندگی باشه اگه خدا اجبار میکنه زندگی کنید منم اجبار میکنم که همین امشب یه امیدی بهم بده وگرنه با اغوش باز جهنمش و تمام عذاب هاش رو پذیرا هستم

فهیمه یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 07:34

سلام دوستانم
ما آفریده شده ایم تا شاد باشیم و شاد زندگی کنیم اولین قدم فقط دوست داشتن خودمونه ما اولین و البته سخت ترین کاری که باید یاد بگیریم و انجامش بدیم اینه که خودمونو دوست داشته باشیم بیایی روی توانمندیهامون روی سرمایه هایی که داریم تمرکز کنیم صدای خوب داشتن زیبایی اندام زیبا اینکه میتونیم بنویسیم و بخونیم به خاطر داشتن خانواده هامون حتی به خاطر داشتن مشکلاتمون که باعث میشن ما رشد کنیم و مثل قبل درمانده نباشیم.
یادتون باشه شما لیاقت زندگی کردن رو داشتید که به زندگی با اینهمه لذت و زیبایی دعوت شدید پس قدرشو بدونید گذشت زمان حلال همه مشکلاته
ابا مشکلی که پنج سال پیش رکی از مهمترین مشکلاتتون بود الانم هست؟؟؟ نه پس از مشکلات بالا بیازد و ببینید که زیادی درگیر شدبد بابا خدایی هست .....خدا هست ....خدا رو به زندگی هاتون دعوت کنید
دوستان عزیزم شما بسیار دوست داشتنی هستید و فقط خودتونو فراموش کردید
دوستتون دارم و برای تک تکتون آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری میکنم

با سلام و خسته نباشید
ممنونم از شما به خاطر مطالبی که گفتیم.خیلی از ماها به این انرژی نیاز داریم.
امیدوارم همیشه مثل الان با انرژی و شاد باشید.

4 سه‌شنبه 29 تیر 1395 ساعت 04:50

سلام خواهرم جدا شد من که داداششم داغون شدم با یکی دیکه عروسی کرد داغون شدم به فکر بچه خواهرم هستم دارم داغون میشم داداشمم با خانومش اختلاف پیدا کرده دارم تیکه تیکه میشم دیکه طاقت شنیدن خبر جدایی دیکه ای رو ندارم امیدوارم با خوشی تموم بشه قرص برنج خریدم امیدوارم لازمم نشه دعا کنید واس همه منم دعا کنید یاحق

سلام
دوست عزیز واقعیت اینه که هیچ کس نمیتونه شرایط خواهر و برادرت رو درک کنه،حتی خود شما
بخدا تا حالا با قصه خوردن هیچ مشکلی حل نشه.خودم نمونه ی بارزشم. فکر و خیال دیگه ول کنم نبود
من تجربه خودم رو میگم،گاهی باید بی تفاوت بود . شاید واقعا همسر قبلی خواهرتون لیاقت موندن توی این زندگی رو نداشته و چه بسا توی این زندگی جدید به خوشبختی واقعی برسن
در مورد برادرت هم از بزرگترهای فامیل بخواید این وسط میانجیگری کنن . مشاور هم میتونه خیلی بهشون کمک کنه تا مشکلاتشون حل بشه
توکل بخدا کن. خودت هم باید زندگی کنی
اون قرصا هم همین الان توی دستشویی بنداز و ببین که داری از دستش خلاص میشی
آرزوی شادی و سلامتی براتون دارم
یا علی

... دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 16:35

خودکشی اعتراضی برای بی عدالتی آفرینش در دنیاست

سلام
دوست عزیز ،متاسفانه مشکل با خودکشی کردن حل نمیشه. همه ما یه جور این بی عدالتی توی آفرینش رو قبول داریم ولی این راهش نیست

رهگذر چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 14:33

منم میخوام خودکشی کنم چون از دانشگاه دارم اخراج میشم وشوهرم شاگرد اول مقطع دکتری است

سلام
دوست عزیز، قرار نیست همه به دانشگاه برن و شاگرد ممتاز باشند!
حتما شما در زمینه های دیگه استعداد خوبی دارید از آشپزی ،نقاشی ،موسیقی، ورزش
بهتره روی استعدادهای خودتون تمرکز کنید
شاد و سلامت باشید

فرهاد چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 10:24

دوستان سلام من خودم 1000 تا مشکل داشتم تو زندگیم الان 30 سالمه از اعتیاد به شیشه بگیرین تا هزاران کار دیگه ولی خود کشی نکردم ادم باید بتونه با مشکلات کنار بیاد و حلشون کنه الان خدارو شکر صاحب زنو بچه شدم اعتیادمم به کل کنار گذاشتم واز زندگیم رازیم فقط میتونم بگم خودکشی شمارو از هیچی راحت نمیکنه بلکه عذابهای بدتری در انتظارتونه خدا این جسمو و روحو به ما داده تا ازش مراقبت کنیم. یا حق علی نگهدارتون

سلام
من خیلی خوشحالم از این که با توجه به این مشکلات، با اراده خودتون تونستید از پس مشکلات بربیایید
خداروشکر

Kia سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 23:30

من دیگه از این زندگی خسته شدم همش دعوا از وقتی که فهمیدم چی به چیه همش دعوا دارن هیچ چاره ای ندارم تحملم هم تموم شده به اخر رسیدم اخر شب میخوام تو اتاقم با کاتر رگم رو بزنم وقتی صب بیدار شدن من بیدار نشده براشم واسه همیشه از این زندگی لعنتی برم .
همیشه از ٣ چیز بدم میومد تو زندگیم.
١ خیانت
٢طلاق
٣ خودکشی
متاسفانه واسم اتفاق افتاده میگن از هرچی بدت بیاد سرت میاد .
دیگه از مرگ ترسی ندارم خدافظ

دوست عزیز سلام
همه آدما تو زندکی شون مشکلات دارن. هیچ کس نمیتونه ادعا کنه همه چی توی زندگیش خوب بوده
باید با واقعیت کنار بیای.باید اونقدر خودتو قوی کنی که نسبت به این مسائل بی تفاوت باشی
خودکشی اصلا راه حل نیست. تو داری صورت مساله رو پاک میکنی
فکر میکنم منظورت از دعواها، دعواهای پدر و مادرت هستن
بهترین کار اینه که تو این موقع ها ، تو موقعیت نباشی.بزن بیرون ، هدفون بزار گوشت و برو پیاده روی . رک میگم برو گور پدر دنیا
خودت باید انتخاب کنی
مطمئنم با این روش روحیت بهتر میشه
یا علی

کیانا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 00:26

فردا میخام یا خودمو از پشت بوم پرت کنم یا خودمو بندازم جلوی ماشین خدافظ

ای بابا، چرا اینقدر تند میری؟؟
وایسا یه کم حرف بزنیم ببینیم جریان چیه

Haniye پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 15:29

خیلی مطالبتون تاثیرگذاره خیلی ممنون من جواب خیلی از سوال هامو گرفتم

ناشناس شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 01:22

با سلام.
من 16 سالمه پدر و مادرم از هم طلاق گرفتن و مشکلات پیچیده و زیادی برای مادرم و پدرم ایجاد شده ، خواهرم رو نمیتونم کنتلر کنم و اشتباهات زیادی در موردش کردم و چون من خیلی زیاد غیرتیم این موضوع فوق العاده اذیتم میکنه ، پدرم بعد از دوماه زن گرفته ولی این خانوم هیچ نقشی به گفته اطرافیان در مورد این طلاق نداشته ، این موضوع اختلاف خانوادگی سه سال طول کشیده و در این سه سال من به شدت افت تحصیلی داشتم ، وضع مالی هم خوبه ولی پدرم از آدمای خود ساختست که از صفر شروع کرده ، من خیلی چیز هارو امتحان کردم و تغریبا در مورد همه چیز اطلاع دارم ، الان مشکلم اینه ، دیگه جواب نمیده مغزم ، من از مدرسه میترسم که یه وقت به جایی نرسم، نمیدونم چطوری کمک پدرم کنم که ازم ناراحت نباشه و فکر نکنه که شاید اگه فرزندی این خانوم جدید بیاره بهتر از من باشه و بجای من روی اون حساب کنه، خواهرم که جای خودش ، من فرزند اول هستم و فکر میکنم که تموم شدن این زندگی بیشتر به نفعم باشه تا ادامش ، زندگی من پر از استرسه و خیال راحت ندارم ، الان هم که آخر سال تحصیلیه و کاری ازم بر نمیاد ، واقعا نمیتونم یعنی نمیشه ، خستم، کمکم کنید خواهش میکنم فرصتی هم برای مشاوره گرفتن ندارم چون همه بالای دوماه بعد وقت ملاقات میزارن. در کل مدرسه ، پدرم ، خواهرم ، مادرم ، آیندم ، این خانوم جدید و بچش ، انتظارات خانواده و مردم از من منو آزار میده ، من الان به جد به فکر خود کشی ام اما از طرفی هم خودم به مذهبیم و روی انتظارات پروردگارم حساسم ، الان فقط یه کلمه میتونم بگم ،،، کمک

علیرضا پنج‌شنبه 5 فروردین 1395 ساعت 02:13

سلام14سالمه دارم از دست پدر مادرم دیوونه میشم دیگه تمیممو گرفتم امااز اون دنیا میترسم بعد باخودم میگم که خدا حال منو درک میکنه و منو میبخشه چی کار کنم

سلام، دوست عزیز،این مساله برای خیلی از ماها پیش اومده و خواهد آمد،تنها راه اینه ک کمتر بهش فکر کنیم و بی تفاوت رفتار کنیم
مطمئن باشید خدا کمک میکنه ولی در مورد خودکشی و بخشش اصلا مطمئن نباشید
یا علی

بهناز پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 16:09

سلام خسته نباشید
من با پسری دوست بودم و بعد از اینکه خواستم جدا بشیم اون خود کشی کرد ،من خیلی نگرانم که آیا گناه خود کشی اون گردن منه?
البته اون تو زندگی مشکلات زیادی داشت و جداییمون و بهونه خود کشی کرد .

سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه
بهرحال این وسط نکته هایی باید باشه
آیا شما قولی بیجهت بهش دادید؟
آیا در ظاهر طوری رفتار کردید که اون پسر به این نتیجه رسیده که شما اون رو میخواید؟
و سوالاتی از این قبیل
اگر خدایی نکرده از این موارد بین شما وجود داشته و اون پسر روی حرف شما حساب باز کرده،متاسفانه شما هم بطور غیر مستقیم مسیر رو براش هموار کردید
امیدوارم اینطور نباشه
یا علی

شیدا سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 08:35

سلام.من آرزو دارم بمیرم.توی زندگیم درباره همسر انتخاب اشتباهی کردم.از اون اول هر بدی ای کرد بخشیدم.باهاش خندیدم.سعی کردم هیچوقت ازم ناراضی نباشه.اشتباهات بزرگی کردم.شما رو به خدا خانما اشتباهات منو تکرار نکنین.اینقدر به شوهرتون اهمیت ندین.تمام حقوقمو هر ماه دادم دستش.هیچ وقت صدامو بالا نبردم.اما الآن از سگ پشیمونترم.اول برای اینکه ازدواج کردم و دوم اینکه راه درستی توی زندگی پیش نبردم.بعضی مواقع تو جامعه عصبانیت از خودش نشون میده پیشش التماس میکنم تا از عصبانیتش پایین بباد تا باعث مرگ خودش یا دیگران نشه و بعد سکوت میکنم.از سکوتم عصبانی میشه و با من بد برخورد میکنه.انگار من یه حیوون باشم باهام برخورد میکنه.دلم پره.الآن فقط دلم میخواد بمیرم.واقعا میخواستم خودکشی کنم ولی چون یه کم ار آخرت میترسم فعلا بیخیال شدم.ولی از خود خدا میخوام خودش لطف کنهو منو ببره.کاش زمان جنگ بودیم،اینطوری میشد بریم جلو دشمن دوتا تیر به اونا بزنیم،اخرشم خودمون بمیریم و از این دنیای نامرد راحت شیم.

سلام خواهر محترم
خداوند بهتون بیشتر از صبر بده-شما تمام تلاش خودتونو کردید و البته خیلی بیشتر
ولی مرگ و خودکشی بدترین انتخاب شماست.
شما میتونید پیش مشاور برید و در مدت درمان راه حل های مناسبی دریافت کنید.امیدوارم شوهرتون سر عقل بیاد
در نهایت خدایی نکرده به جای اینکه زندگی خود را تمام کنید ، از این شخص جدا بشید و یه زندگی دیگه ای رو تجربه کنید،البته حرف زدن درباره ش آسونه و عمل به اون خیلی سخت
بهترین راه مشاوره ست
بیشتر از این پس به خودتان فشار نیارید
امیدتون بخدا باشه
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد