چرا نویسندگان بیش از همه افسرده میشوند؟
نویسندگی یکی از 10 شغلی است که خطر افسردگی در آن بسیار بالا است و احتمال ابتلای مردان نویسنده به این بیماری بیشتر است.
سایت بهداشت آمریکا نویسندگی و اشتغال به هنر را حرفههای بسیار حساس خواند. دیگر مشاغلی که «خطر» دارند مددکاری، آموزگاری، کارهای خدمات اجتماعی و فروشندگی هستند.
حقوق نامنظم و انزوا احتمال ابتلای نویسندگان به افسردگی را افزایش میدهد و در این بین هفت درصد مردهای هنرمند و نویسنده به شکل حاد به این بیماری دچار میشوند.
سیمون برت، رماننویسی که به مبارزه خود با افسردگی اعتراف کرده، نتیجه تحقیقات این سایت را تایید و به خودکشی نویسندگان بزرگی چون ویرجینیا وولف، سیلویا پلات، ارنست همینگوی، انه سکستن و آرتور کوستلر اشاره کرد.
او گفت: «ساعتها تنها مینشینی، نوشتن میتواند درمان شگفتانگیزی باشد اما درعین حال شما در خودتان فرو میروید، و اگر داستان مینویسید و در کار خلق شخصیتهای مختلف هستید، ارزیابی خویشتن و شک به خود اموری اجتنابناپذیر هستند.»
علاوه بر این اغلب نویسندگان درونگرا و آرام هستند و از اینکه اثرشان در جمع ارزیابی شود دچار استرس میشوند. برت دراین مورد افزود: «مثلا این روزها در سایت آمازون هم نقد اثرتان دیده میشود و بیش از گذشته این پدیده نمود دارد.»
نویسندگان هم مانند دیگر افراد شرایط جاری اقتصادی را درک میکنند، این حرفه همیشه نامطمئن بوده و امروز بسیاری از نویسندگان متوسط جواب منفی از ناشران میگیرند و پیشرفت موجب سقوط آنها شده است.»
بنا به یافتههای تحقیق سایت بهداشت آمریکا افرادی که به مشاغل خلاقانه مشغول هستند بیش از دیگران دچار اختلال حسی (عدم کنترل بر خوشحالی یا ناراحتی و تغییر سریع احساسات) میشوند. افسردگی برای افراد اهل هنر و نویسندگان موضوعی ناشناخته نیست و شیوه زندگی هنری به این مسئله دامن میزند.
در چرخه نوشتن دو مرحله وجود دارد که نویسندگان در اوج حساسیت و آسیبپذیری هستند. برت معتقد است: «تقریبا همه نویسندگانی که میشناسم واکنشی مشابه پس از پایان یک رمان دارند، 24 ساعت سرور و شادی و سپس هجوم فکرهای منفی که با پایان کار ظاهر میشوند، در این صورت یا افسرده میشوید یا دچار سرماخوردگی.»
وی افزود: «مرحله دیگر زمانی است که دوسوم یا سهچهارم رمانی را نوشتهاید، زمانی که من نامش را «شکست سهچهارم» میگذارم، زمانیکه ایدههای پایان رمان را چندان دوست ندارید. برای افرادی که یکی دو سال وقت صرف نوشتن رمان میکنند این مدت میتواند چند ماه طول بکشد.»
اما در این بین خود هنر میتواند به کمک شما بیاید، چیزی در اصول هنر نهفته است که موجب افسردگی نمیشود، که بسیار شیرین است. این نظر که برای خلق هنر باید زجر کشید نامربوط است، اگر افسرده باشید نمیتوانید به وزن و قافیه فکر کنید.
شاید کلینیک پزشکی تشخیص افسردگی حاد بدهد اما این تنها حس نویسنده در این مقطع زمانی نیست. احساس خشم، وحشت، ترس، زجر، درماندگی و اشتیاق ناگزیر به مرگ نیز از دیگر احساسات نویسنده در این دوران هستند. در این دوران نویسنده برای زنده ماندن جان میکند.
http://www.beytoote.com/
علیرضا پهلوی در روز سه شنبه چهارم ژانویه در شهر بوستون آمریکا خودکشی کرد. این رویداد بحث های بی شماری را در میان ایرانیان پیرامون موضوع خودکشی مطرح کرده است. پیش از آنکه به موضوع این نوشتار بپردازم درگذشت دردناک آقای پهلوی را به خانواده و دوستداران او تسلیت می گویم. یک نکته را نیز اضافه کنم که عده ای نیز در اینترنت و تلویزیون های ایرانی سعی کرده اند که تحلیل های روانشناسی از علت خودکشی علیرضا پهلوی ارائه دهند. متأسفانه این سنت نامیمون در تلویزیون ها و سایت های اینترنتی ایرانی مرسوم شده است که عده ای به اصطلاح تحلیل های روانشناسی از افراد می دهند. تحلیل روانشناسی را پزشک روانشناس یک فرد می تواند بدهد آنهم وقتی وی به آن پزشک مراجعه کرده باشد نه اینکه دکتری خیال کند پزشک کسی است. از روی فیلم و عکس افراد تحلیل شخصی دادن کار یک عده افراد بی سواد و بیکار است. اگر این افراد دانش روانشناسی دارند درست است که مدارک لازم را از دانشگاه های معتبر دریافت کنند و بعد بجای جوسازی در اینترنت به کسانیکه به مطب آن ها رجوع کرده باشند، خدمات پزشکی ارائه کنند.
روانشناسان واقعی اینگونه نسخه صادر نمی کنند، آنهم فله ای و مجانی! آنهایی که در فوروم های بحث با نام های مختلف به اصطلاح تحلیل روانشناسی می دهند اگر به خاطر اهداف سیاسی گروهی و غیره است بازهم در واقع در خدمت سازمان های امنیتی هستند چون محیط بحث سیاسی سالم را که باید روی موضوعات و مسائل جنبش سیاسی ایران متمرکز باشد به محیط نفرت فردی تبدیل می کنند. این نسخه پیچان بهتر است خود به روانشناس مراجعه کنند وگرنه وقت خود و دیگران را با اینگونه پلمیک ها برای بازی با زندگی خانواده ها تلف نکنند وقتی نه دانشی در زمینه روانشناسی دارند و نه در عرصه سیاست. در اینترنت می توان مقالات و نظرات علمی درج کرد و کسی هم که مخالف نظری است خوب است تحقیقاتی را با ذکر منابع پژوهشی مؤسسات معتبر علمی ارائه دهد که موضع مورد مخالفت خود را ثابت کند اما تحلیلهای شخصی را به عهده پزشکان خانواده ها باید گذاشت.
با ژست علمی و بنام دلسوزی اما در واقعیت برای نابودسازی، با تحلیلهای بی پایه و اساس به اصطلاح روانشناسی به مردم توهین کردن و داغ خانواده های سوگوار را با ظاهر تسلیت گویی بیشتر کردن نشان دهنده عدم صداقت است و فقط از عهده کسانی برمی آید که عادت کرده اند در اینترنت به زور به کسانی که علاقه ای به رابطه ای با آنها ندارند ایمیل بفرستند و بعد هم بگویند چرا طرف مقابل با هر وسیله ای میخواهد آن ها را از سر خود باز کند. مجلات و سایت های اینترنتی نیز بهتر است اینگونه نوشته های روان پریشان اینترنتی را چاپ نکنند. این کار سانسور نیست بلکه ایستادگی در برابر روشهای غلطی است که سالها گروه های خبری یوزنت را به نابودی کشاند و از محیط بحث های علمی اولیه به فوروم های نفرت پراکنی تبدیلشان کرد. باید امیدوارم بود فیس بوک و فوروم های روی وب به چنین راه شکست خورده یوزنت کشیده نشوند.
هیچگونه تماس شخصی با علیرضا پهلوی نداشته ام و تازه اگر هم داشتم همانطور که در بالا ذکر کردم قضاوت در مورد چنین موضوعاتی کار یک پزشک متخصص و یا مسؤلین مددکاری اجتماعی است که بتوانند همه جوانب را ارزیابی کنند و جمعبندی علمی ارائه کنند. اینکه فردی یکی دیگر را بشناسد یا با وی دوست بوده باشد یا حتی عضو خانواده وی باشد، که هر یک بنوعی دیدگاه سوبژکیف با خود به همراه دارد، برای ارزیابی از چنین رویدادها، درست نیست. در جامعه ما که هنوز سنت علم گرایی فقط در حرف آنهم بتازگی متدوال شده است، نظر دادن ها در برنامه های باصطلاح تحلیلی تلویزیونی و کامنت های اینترنتی فراوان است و خود این تحلیگران نیز یک هفته بعد به راحتی بر مبنای شرایط ذهنی روز یادشان می رود هفته قبل چه گفته اند. تحلیل علمی با نظر دادن های اینگونه خیلی تفاوت دارد.
در نتیجه در مورد علت خودکشی علیرضا پهلوی نیز نمیتوانم قضاوتی بکنم. اما بسیاری در چند روز اخیر با مواضع سیاسی مختلف دلیل اقدام آقای پهلوی را اعتراض به اوضاع سیاسی ایران عنوان کرده اند. جدا از اینکه دلیل اقدام آقای پهلوی چنین امری بوده است یا نه، بسیاری دیگران نیز در چند ساله اخیر بوده اند که مشخصاً به خودکشی بعنوان بیان اعتراض سیاسی دست زده اند و دو مورد برجسته آن نیز هما دارابی و نیوشا فرهی بودند که هر دو، یکی در ایران و دیگری در آمریکا، به دلیل اعتراض به وضعیت سیاسی در ایران، خود را در ملاء عام، آتش زدند. در نتیجه این موضوع خودکشی اعتراضی بخودی خود بسیار بااهمیت است چرا که ممکن است به عنوان یک پارادیم اعتراضی در جنبش سیاسی ایران مطرح شود و به همین دلیل نیز این موضوع در اینجا بررسی می شود.
یکی از برجسته ترین موارد خودکشی اعتراضی در قرن بیستم عده ای از راهبان بودایی در ویتنام بودند که خود را در اعتراض به جنگ در آن کشور در ملاء عام آتش زدند و در شعله های آتش تا دم مرگ سوختند. فیلیپ کپلو (1) از صاحب نظران بودایی در این مورد به شرح زیر نظر داده است. هرچند از نظر من آقای کپلو یکی از صادق ترین و دقیق ترین متفکرین بودایی در دوران ما است و نظرات وی در مورد مدیتیشن بهترین بیان ذن است اما با نظر او در این زمینه مخالفم. با اینهمه لازم می بینم که نظر وی را در اینجا نقل کنم چرا که به بهترین وجه در مورد این مسأله کنکاش کرده است. فیلیپ کپلو در کتاب "ذن: ادغام شرق و غرب" می نویسد:
"در ویتنام راهبان مرد و زن و مردم عادی خود را تا حد مرگ در آتش سوزاندند تا زجر شدیدی را که مردم ویتنام متحمل می شدند، به نمایش بگذارند. این خودسوزی بایستی به روشنی از خودکشی تفکیک شود که مسلماً با اصل اول نکشتن در تضاد است. در خودکشی عادی وقتی که هیچ اغتشاش فکری در میان نیست شخص خود نمیخواهد که بمیرد، او میخواهد زنده باشد، اما نه به شکلی که احساس می کند توسط فامیل، دوستان، کار، یا جامعه نفسش بند آمده است یا که جامعه و زندگی شخصی اش تکراری و بی معنی شده است. کسی که خودکشی می کند خود را ضعیف تر از آن می بیند که بتواند آنچه می خواهد را بدست آورد و بدینگونه جسارت و امید خود را از دست می دهد. زندگی توخالی و دردآلود برایش غیرقابل تحمل می شود و در اثر چیرگی ناامیدی خود را می کشد. خودکشی همواره عنصری قوی از خودپرستی (2) را با خود همراه دارد: "من نمیتوانم به راه _خود_ زندگی کنم، بنابراین ترجیح می دهم بمیرم." عمل خودنابودسازی عالیترین بیان خودکشی بمثابه یک بی اعتنایی چالش طلبانه است، یعنی بطور سمبولیک دماغ خود را به سوی جامعه می گیرد، جامعه ای که همزمان بطور دراماتیک به بدعهدی با خود متهمش می کند؛ به جای آنکه خود را اینگونه ببیند. اما مرگ پایان نیست و هر جایی که وی دوباره متولد شود می بایست با نتایج کارمای (3) قصابی کردن خود، روبرو شود.
"اما اینکه خودسوزی راهبان، راهبه ها و مردم عادی در ویتنام از محرک دیگری برخاست را در نامه تیچ نات هان (4) به مارتین لوترکینگ می توان مطالعه کرد. وی می گوید: "آنچه راهبان در نامه های خود پیش از خودسوزی نگاشته اند هدف خود را تنها هشدار دهی برای تکان دادن قلب های ستمگران توصیف کرده اند و جلب توجه جهان درمورد رنجی که مردم ویتنام متحمل می شوند. سوزاندن خود با آتش برای اثبات این امر است که آنچه فرد می گوید از اهمیت والایی برخوردار است. هیچ چیزی دردناک تر از سوزاندن خود نیست. حرفی را زدن هنگامیکه شخص چنین دردی را تحمل می کند یعنی که حرف را با نهایـت شجاعت، رک گویی، عزم، و صداقت میزند ...راهب ویتنامی با سوزاندن خود با همه قدرت و عزم میگوید که می تواند برای حمایت از مردم خود بیشترین رنج را پذیرا شود. اما چرا وی باید خود را تا حد مرگ بسوزاند؟ تفاوت سوزاندن خود و سوزاندن تا حد مرگ فقط تفاوتی از اندازه است و نه در خصلت عمل. فردی که خود را می سوزاند باید بمیرد. آنچه مهم است این نیست که به زندگی خود پایان داد اما خود سوختن است ...بدین طریق مراوده احساسات خود از طرق سوزاندن خود انجام عملی نابود کننده نیست بلکه در واقع امری سازنده است -- یعنی سختی کشیدن و مردن برای خاطر مردم خود. این خودکشی نیست ..."
"فدا کردن زندگی خود به این طریق نیازمند شجاعت خارق العاده و نیروی سمادی (5) قوی است که آن نیز لازمه اش آموزش طولانی معنوی است. چه کسی می تواند اخبار رسانه ها از عکس یک راهب پیر را که در حالت مدیتیشن (6) بر روی آتش نشسته است، فراموش کند؟ منظره بدن نیمه سوخته که فرومیریخت در سراسر غرب بویژه در آمریکا موجی تکان دهنده، برپا کرد. عکس العمل ها بخشاً به این دلیل بود که در ماورای این خودسوزی یک عمل بدون ترس و فاقد خودپرستی و درجه ای از کنترل برخود که در غرب کنونی قابل رؤیت نیست، نهفته بود." (7)
این تفکیک "کپلو" بین خودسوزی راهبان و خودکشی هنوز برایم روشن نیست. حتی اعتصاب غذاهای زندانیان در ایران یا اعتصاب غذاهای مشابه در زمان گاندی نیز به نوعی با آنچه "کپلو" توصیف میکند همسان است و میتواند به مرگ فرد، منجر شود. متأسفانه امروز یک دسته از دیگرانی هم که خواستهای بسیار ارتجاعی دارند در نقاط مختلف جهان بخاطر اسلام افراطی خودکشی و اقدامات دیگر انتخاری می کنند. در نتیجه همه این انواع خودکشی های اعتراضی وجود دارند.
سام قندچی